پایگاه مردمی ارتش جمهوری اسلامی ایران:
به گزارش پایگاه مردمی ارتش به نقل از خبرنگاری خبرگزاری دفاع مقدس، کتاب "مردان دریایی" نوشته سید حبیب حبیب پور خاطرات حماسه سازان عملیات بزرگ والفجر ۸ را از زبان شهید محمود دوستانی دزفولی فرمانده گروهان غواص گردان بلال از لشکر ۷ ولیعصر (عج) به تصویر کشیده است. ازآنجاکه شهید فرمانده گروهان غواص بوده و در بسیاری از جزئیات مراحل مختلف از آموزش تا عملیات حضور فعال داشته است، توانسته است بهخوبی مخاطب را باحال و هوای رزمندگان اسلام آشنا سازد. سوزوگدازی که در بیان او در تأسف از شهادت دوستان و همرزمانش یافت میشود، بار عاطفی و احساسی خاطره را بیشتر کرده و بر جذابیت آن افزوده است.
در قسمتی از کتاب آمده است:
درراه شنا و غواصی، بچهها صلوات میفرستادند و شعارمیدادند. از همه باحال تر، شهید عبدالنبیپورهدایت بود که خاطراتش از ذهن هیچ یک از بچهها نمی رود و مربی غواصی هم در آموزش، وقتی که در بچهها خستگی را میدید و میخواست روحیه بگیرند، به عبدالنبی اشاره میکرد و میگفت شعار بگیرد. بچهها نیز، ازجمله شهید عبدالنبیپورهدایت و شهید جمال قانع، درراه بازگشت از آموزش، شعارمیگرفتند و از سختی آموزش – به شوخی – انتقادمیکردند و با همین شوخیها و پشتگرمیها و نیز یکدلی بچهها فشار ناشی از سختی آموزش کم میشد. چند روز گذشت و کارهای مقدماتی انجام شد. کار ما حالت تاکتیکی گرفت و هیچوقت یادم نمیرود آن روز که مربی غواصی آن را روز ریختن ترس بچهها نام گذاشته بود. آن روز بچهها از یک بلندی به ارتفاع پانزده مترمیپریدند و با این همه خیلی شوخی میکردند و برای هر کس که میپرید، صلوات میفرستادند.
در بخشی دیگر از کتاب آمده است:
مانور شب آخر آغاز شد. گروهان غواص با تمام تجهیزات خود وارد عمل شد و از اولین نیروهایی بود که به آب زد. آنجا همگی دریافتیم که هیچ توانی نداریم. این را از فرماندهی گردان تا آخرین نفر از نیروها دریافته بودند و آن شب همگی به این پی بردیم که اگر قرار است کاری شود، باید خدا انجامش دهد، نه ما. در آن شب، خودم -که خیلی آموزشدیده بودم- زیرآب رفتم. بیشتر بچهها مثل من اذیت شدند، چون اگر یک لحظه فین نمیزدند، زیرآب میرفتند. مانور را، به هر قیمتی بود، انجام دادیم و به حمد آ... خوب اجرا شد. دسته شهید حمید کیانی، بدون اطلاع دیگران، خط شکن و اول شناخته شد و همت و ثبات قدم و استواری او باعث شد که کسی جز او را اول قرار ندهیم. خودش همبارها گفته بود: «محمود! نکند من نفر دوم نیروهای خط شکن باشم. اگر خودت جلوی من باشی، باش، ولی کس دیگری جلوتر از من نباشد!»
در قسمتی دیگر میخوانیم:
آن روز همان روزی بود که خیاط لشکر با چند نفر از کارگردان زیردست خود برای تنگ کردن لباسهایمان آمده بود. خیاط فردی باحال بود و برای بچهها لطیفه تعریفمیکرد و بچهها را میخنداند. خدا رحمت کند جمال قانع را! آن روز رادیویی در دستش بود که به طرف ما آمد. وقتی رسید، پرسید: «آیا خبر را شنیدهاید؟» تا این را گفت، تمام بچهها به او خیره شدند تا خبر را بگیرند و پرسیدند: «چه خبر شده؟» او در آنجا خبری را به ما داد که اصلاً در آن زمان انتظار آن را نداشتیم.
در بخشی دیگر از کتاب نوشته شده است:
تقریباً یقین پیدا کردیم که ساحل دشمن سمت چپ ماست و اگر اشتباه بود، باید بهسرعت برمیگشتیم. این بهتر از ماندن در وسط آب بود چون در آن حالت به سمت پایینمیرفتیم و وضعیت پایین بدتر از بالابود، چون دشمن سنگر داشت، ولی در همانجا که ما بودیم، حدود یکصد متر با آب فاصله داشت. همانطور که قبلاً گفتم، تمام آسمان از ابر پوشیده بود، ولی در همان حالت که با اضطراب به آسمان نگاهمیکردم، ناگهان دیدم که در گوشهای از آسمان ابرها به کنار رفتهاند و علامت پیکانشکلی را مشاهده کردم که برای جهتیابی استفاده میشود و نوک آن شمال را و عقب آن جنوب را نشانمیدهد. با این لطف وامداد خداوند که فقط این قطعه از آسمان از ابر خالی شد، سمت شمال و جنوب را پیدا کردیم. با گفتن بسمآ... بهسوی ساحل دشمن حرکت کردیم. حدود یک ساعت و ربع، فین زدیم و در همان زمان نیز چند تن از بچههاگم شدند. توان این مقدار فین زدن را با آن همه تجهیزات جز با یاری خدا نداشتیم. بچههایی که هیکلهای بزرگ داشتند و من روی آنها حساب میکردم، به من مراجعه میکردند و میگفتند: «ما خسته شدهایم. چهکار کنیم؟»
علاقهمندان جهت تهیه این کتاب میتوانند به نشانینشانی: تهران- خیابان آیتالله طالقانی- خیابان ملکالشعرای بهار شمالی- شمارهی۳ معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران مراجعه و یا با شمارههای ۸۸۳۰۸۰۸۹ و ۸۸۸۲۴۷۴۹ تماس بگیرند.
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.